سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاسین

متون عاطفی زیبا

سخاوت

پسر بچه ای وارد بستنی فروشی شد وپشت میزی نشست پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد پسر بچه پرسید((یک بستنی میوه ای چند است؟)) پیشخدمت پاسخ داد((50 سنت)) پسر بچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد بعد پرسید یک بستنی ساده چند است؟ در همین حال مشتریان در انتظار میز خالی بودندو پیش خدمت با عصبانیت پاسخ داد:((35 سنت)) پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت: لطفا یک بستنی ساده .پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت پسرک نیز بعد از خوردن بستنی پول را به صندوق پرداخت و رفت وقتی پیشخدمت بازگشت از آنچه دید شوکه شد آنجا در کنار ظرف خالی بستنی دو سکه 5 سنتی و پنج سکه 1 سنتی گذاشته شده بود. برای انعام پیشخدمت!!!

 

هدیه تولد

مردی دختر سه ساله ای داشت. روزی مرد به خانه آمد ودید که دخترش گرانترین کاغذ زرورق کتابخانه او را برای آرایش یک جعبه کودکانه هدر داده است. مرد به خاطر اینکه دخترش کاغذ زرورق گرانبهایش را هدر داده است او را تنبیه کرد و دخترک آن شب را با گریه به رخت خواب رفت و خوابید. روزبعد مرد وقتی از خواب بیدار شد دید دخترش بالای سرش نشسته است و آن جعبه زرورق شده را به سمت او دراز کرده است . مرد تازه متوجه شد که آن روز روز تولدش است و دخترش زرورق ها را برای هدیه تولدش مصرف کرده است او با شرمندگی دخترش را بوسید وجعبه را از او گرفت ودر جعبه را باز کرد اما با کمال تعجب دید که جعبه خالی است مرد بار دیگر عصبانی شد و گفت جعبه خالی هدیه نیست و باید چیزی در درون آن قرار داد اما دخترک با تعجب به پدر خیره شد و گفت که نزدیک به هزار بوسه در درون جعبه قرار داده تا هر وقت غمگین بود یک بوسه از داخل جعبه بیرون آورد و بداند که دخترش چقدر دوستش دارد !!!