سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاسین

زندگینامه حضرت معصومه(س)

شهر مدینه چشم به راه تولد کودکی از خاندان پاک پیامبر(ص) بود تا اینکه خداوند در اول ذی القعده سال صد و هفتاد و سه هجری قمری دختری نورانی به امام هفتم امام موسی کاظم(ع) و نجمه همسر آن حضرت عطا کرد. نجمه (س) بعد از بیست و پنج سال پس از تولد امام رضا (ع) اینبار صاحب دختری که مایه ی چشم روشنی خانواده اش بود شده بود. امام کاظم (ع) به سبب عشق و علاقه ی خاصی که به حضرت زهرا(س) داشت نام او را فاطمه گذاشت که به خاطر سرشت پاک و پرهیز کاری اش پس از مدتی معصومه خوانده شد چون او هم مانند پدر گرامی اش از گناه و بدی دور بود. حضرت فاطمه معصومه(س) از محضر پدر و برادر معصوم و مادر پارسا و عالمش استفاده ها کرد و به چنان مقامی در علم و دانش دست یافت که در دوران جوانی با بسیاری از دانش های اسلامی آشنا بود. ادامه مطلب...

شهید محمد امینی

آنها که پرواز کردند بیایید پریدن را تمرین کنیم

شهید محمد امینی الگوی محبت و ایثار، الگوی عشق و مردانگی در یکی از شهرهای شمال کشوراز طرف ایزد منان  به پدر و مادری گرم و صبور و  صمیمی به  امانت سپرده شد تا  در کلبه ی  فقیرانه  اما پر از معرفت و استقامت آنها بزرگ شود و روزی برای دفاع از سرزمینش، دینش و مردمان غیورش بشتابد و همراه با دیگر جوانان دلیر برای دفاع از آرمانهایشان  به پا خیزد. آری او یک امانت بود  که بعد از 23 سال زندگی  دعایش مستجاب شد و به  توفیق شهادت در راه محبوبش و امام زمان (ع)  رسید و همه را در فراقش محزون کرد.  مطمئنا همه آن روز در تشییعش گریه می کردند اما ایمان داریم که او همانند دیگر شهدا  می خندید و از رسیدن به لقاء  پروردگارش خشنود بوده است. شهید امینی پس از طی دوران تحصیلی موفق به ورود به دانشگاه شد و همراه با کسب علم در دانشگاه به عنوان معلم حرفه وفن در مدرسه ای مشغول به کارشد. رفتار نیک و اخلاق آرام او زبانزد خاص و عام است . او عاشق بچه ها بود و همه او را از جان و دل دوست داشتند. گفتن از کسی که در زمان حیات او نبوده ام سخت است و خاطرات آن قدر که باید گویای شخصیت بزرگ آنها نیست. شهدا پرستو های مهاجری اند  که اگر نمی بودند و همچو شیر مردانی به دل سپاه دشمن نمی زدند معلو م نبود ما الان کجا بو دیم و چه سرنوشتی داشتیم ،به زیر سلطه کدام کشور بودیم و چه آزادی های محدودی  داشتیم. شهدا از شما ممنونیم. بعضی وقتها با خودم  به این موضوع فکر می کنم که ما چقدر توانستیم راه شهدایمان را ادامه بدهیم. آیا آنها از ما راضی هستند؟ آیا ما با کارهایمان خون آنها را پایمال نکرده ایم؟ بچه ها بیاید یک چیزی رو رک و پوست کنده بگیم  این که ما نتونستیم اون طور که باید راه اونها رو ادامه بدیم یا فرهنگ غرب رومون اثر گذاشته و باعث شده که ما تمدن بزرگ و فرهنگ اصیل خودمون رو فراموش کنیم یا نتونستیم جلوی هوای نفسمون رو توی خیلی از موارد و خیلی از جاها  بگیریم یا شاید هم هنوز با واقعیت ها کنار نیومدیم  این که ما هم روزی میمیریم  و ما می مونیم و کولی باری از گناه ، گناه هایی که دیگه این دوره و زمانه گناه محسوب نمیشه. چرا ما جوانها همش می خواهیم  خودمون رو گول بزنیم  چرا به بهونه های مختلف می خواهیم حرام خدا رو حلال کنیم و حلال خدا رو حرام.  ما ها هنوز نمیدونیم اگر می خواهیم محبوب خدا باشیم باید همچین آدمهایی رو الگوی خودمون قرار بدیم . من خودمم جوونم ،یه جوون دانشجو اما آیا درسته به بهانه ی جوون بودن خیلی از کارهای خطا رو مرتکب بشیم ؟!؟ بچه ها من که خیلی خسته شدم دلم می خواد به خدا و شهدا نزدیکتر بشم اگه راه حلی به ذهنتون میرسه کمکم کنید....